سعیده یوسفی: نشدم نوکر خوبی به درت حق داری اربعین داغ حرم را به دلم بگذاری حسین جانم ای غریب کربلا وای بزرگترین مظهر عشق خواهر و برادری اربعین است آقا طبق معمول از قافله عاشقان جاماندم از همه دوست و رفیقان عقب افتادم خوب میدانم که چرا درماندم حق داری حسین جانم اخرمن بدجور دلت را شکسته ام ... میدانم اما هنوز هم من با همان شرمندگی و درماندگی صدایت میکنم حسین جان خودم خوب میدانم که رهایم نکرده ای در مهربانی و بخشندگی ات تردید ندارم اما اگر درمانده ام و عقب از قافله عشاقت مشکل از این دل است که همش حالی به حالی میشود مشکل ازبی معرفتی من است منی که تنها وقتی صدایت زدم که درماندم در این دنیا وقتی به یادت افتادم که خودافتاده بودم ازسختی ... اما آقا جون تویی که همیشه هوامو داشتی و رهایم نکردی میشه بازم منو ببخشی و دستمو بگیری میشه بازهم اربعینت را که جاماندم ولی حسین جان میشود نظری به حالم کنی که آدم بشوم ... جان مهدی این دفعه قول میدم که همان آدم عاشق بشوم نه نه قول که نه من اگر خوب بودم که صدبار توبه نمی کردم ازاین شرمندگی ....توخودت دستم را بگیرحسین جانم تو خودت هوای این دل بی قرار و بهانه گیر راداشته باش حرف حرف تو باشد اقا جان اما نگذار که به رفیقانم که امده اند حرمت حسادت بکنم